به گزارش سرویس علمی و فرهنگی خبرگزاری حوزه، جملات فوق فرازی از سخنان علمای اهل سنت در خصوص جایگاه امام سجاد علیه السلام است. که به مناسبت سالروز ولادت باسعادت زینت عبادت کنندگان تقدیم میگردد.
*کسی بر او مقدم نیست
جاحظ، يكى از ادباى معروف كه مخالفت او با اهلبيت عليهمالسلام مشهور است، درباره امام سجاد عليهالسلام چنين مىگويد:
و امَّا علىُّ بن الحسين بن علىّ فلم ارَ الخارجىَّ فى امره الا كالشيعىِّ و لم ارَ الشّيعىَّ الا كالمعتزلىِّ و لم ارَ المعتزلىَّ الا كالعامىِّ و لم ار العامىَّ الا كالخاصىِّ و لم اجد احدا يتمارى فى تفضيله و يشُكّ فى تقديمه (1).
(اما على بن الحسين، درباره او، خارجى را چون شيعه، شيعه را چون معتزلى، معتزلى را چون عامى و عامى را چون خاص ديدم. كسى را نديدم كه در فضيلت و يا در مقدم بودن او شك داشته باشد.
اين توصيفى است كه يك مخالف، از وجود مقدس حضرت زين العابدين عليهالسلام دارد.
*کسی را برتر از او ندیدم
زهرى، از ديگر علماى عامه مىگويد: ما رايت قرشيّا افضلُ من علىِّ بن الحسين عليهالسلام (2). (من هيچ قريشى را برتر از على بن الحسين عليهالسلام نديدم.)
در جاى ديگر مىگويد:
و ما رايت احدا كان افقهُ منه (3).
(من هيچ كس را فقيه تر از على بن الحسين عليهالسلام نديدم).
*یاور مخفی مستمندان
ذهبى، يكى از مورخان اهل سنت، از شخصى به نام جويرية بن اسما، نقل مىكند:
ما اكلُ علىِّ بن الحسين بقرابته من رسول اللّه صلىاللّهعليهوآله درهما قطُّ(4).
تعبیر او خيلى تعبير عجيبى است، مىگويد: على بن الحسين زين العابدين عليهالسلام، به واسطه قرابت و نزديكى با پيامبر صلىاللّهعليهوآله، درهمى استفاده نكرد؛ يعنى از آن وابستگى و قوم و خويشى خود با رسول اللّه صلىاللّهعليهوآله كمترين بهرهاى تدارك نديد. و ابن عساكر از قول يونس بن بكير، از محمد بن اسحاق نقل مىكند «كان ناس من اهل المدينة يعيشون، لا يدرون من اين كان معاشهم، فلمّا مات علىُّ بن الحسين، فقدوا ما كانوا يؤ تَون به بالليل» (5).
(عدهاى در مدينه بودند كه زندگى شان به سهولت اداره مىشد و نمىدانستند زندگى آنها، از كجا تامين مىشود. وقتى امام سجاد عليهالسلام از دنيا رفت، دريافتند آنچه شبانه به خانههاى آنها فرستاده مىشد، از ناحيه چه كسى بود).
يكى ديگر از معاصران حضرت نقل مىكند: «ما فقدنا صدقةَ السرِّ حتى مات على بن الحسين عليهالسلام» (6).
(ما پنهانى صدقه دادن را از دست نداديم، تا اين كه على بن الحسين عليهالسلام از دنيا رفت).
*شیوه اخلاقی امام سجاد
در (مختصر تاريخ دمشق)، قصه جالبى را مىخوانيم، كه مىگويد:
كان بين الحسن بن الحسن و على بن الحسين بعض الامر، فجا الحسن بن الحسن الى على بن الحسين و هو مع اصحابه فى المسجد، فما ترك شيئا الا قاله و علىّ ساكت، فانصرف الحسن، فلمّا كان اللَّيل اتاهُ فى منزله، فقرع عليه بابَه، فخرج اليه، فقال له علىّ: يا اخى ان كنتَ صادقا فيما قلت لى يغفرُ اللّه لى، و ان كنت كاذبا فغفراللّه لك، السلام عليكم و ولّى (7).
(بين امام سجاد عليهالسلام و پسر عمويش حسن بن حسن، گفتگويى پيش آمد و حسن بن حسن، نسبت به امام سجاد عليهالسلام سخنان درشتی اظهار كرد. امام ساكت بودند تا او رفت. امام سجاد عليهالسلام شب هنگام، به در خانه او رفتند و او از خانه خارج شد، امام گفتند:اى برادر! تو امروز سخنانى درباره من گفتى كه اگر راست باشد خدا مرا بيامرزد؛ و اگر صحيح نبوده و خلاف گفته اى، خدا تو را رحمت كند و بيامرزد. سپس با او خداحافظى كردند و برگشتند).
عجيب اين است كه مورخان مىنويسند والتزمه حسن آن مرد از آن روز در زمره ملتزمان امام عليهالسلام قرار گرفت و هنگامى كه آن حضرت از دنيا رفته بودند گريه و مرثيه سرايى مىكرد(8).
*رعایت حقوق مشترک
مخالفان اهلبيت عليهمالسلام هر گفتارى را كه بوى محبت اهلبيت عليهمالسلام مىداده تضعيف كرده اند؛ ولى با اين حال، ذهبى كه يكى از دشمنان اهلبيت عليهمالسلام است، درباره امام سجاد عليهالسلام اينگونه مىنويسد:
كان على بن الحسين اذا سار فى المدينه على بَغلَتِه، لم يقل لاحد: الطريق... و يقول: هو مشترك ليس لى ان انَحِّى عنه احدا(9).
(وقتى امام سجاد عليهالسلام در كوچههاى مدينه، سواره حركت مىكردند، در صورت شلوغى و بسته بودن راه، امكان نداشت امام عليهالسلام بگويند كه راه بدهيد من عبور كنم. حضرت سنتش اين بود كه مىفرمودند: راه مشترك (براى همه) است و من حق ندارم كسى را از اين حق مشترك، محروم كنم).
*جلالت معنوی
باز همين ذهبى در (سير اعلام النبلا) نقل مىكند: و كان له جلالة عجيبة، و حق له واللّه ذلك، فقد كان اهلا للامامة العظمى، لشرفه، و سؤ دده، و علمه، و تالُّهه، و كمال عقله (10).
(على بن الحسين عليهالسلام به خاطر شرافت، سيادت، علم، خداترسى، خداشناسى و كمال عقل براى امامت عظماى امت اسلامى اهليت داشت).
اين عبارت بسيار شايسته توجه است ؛ زيرا تعبير از يك مورخ محب اهلبيت عليهمالسلام و شيعه نيست، بلكه اين مطلب از يك سنى مخالف خاندان رسالت عليهمالسلام است. تعبيرش اين است كه:
على بن الحسين كان اهلا للامامة العظمى.
*حرم و بطحا او را میشناسند
ذهبى داستان قصيده فرزدق را اينگونه نقل مىكند كه:
انّ هشام بن عبدالملك حجَّ قبل الخلافة، فكان اذا اراد استلام الحجر، زوحِمَ عليه و كان على بن الحسين عليهالسلام اذا دنا من الحجر تفرقوا عنه اجلالا له، فوجمَ لذلك هشام و قال: من هذا؟ فما اعرفه ؟ و كان الفرزدق واقفا فقال (11).
(هشام قبل از تصدى خلافت، براى زيارت خانه خدا آمد. هنگام طواف، وقتى تصميم بر استلام و بوسيدن حجر گرفت، به علت ازدحام جمعيت موفق به استلام حجر نشد و به گوشهاى رفت. ناگهان ديد امام سجاد عليهالسلام به حجرالاسود نزديك شدند. مردم به احترام امام عليهالسلام كنار رفتند تا با آرامش استلام حجر كنند. هشام به قدرى از اين واقعه عصبانى شد كه زبان به دندان مىگزيد. پرسيد: اين مرد كيست كه من نمىشناسمش).
در اين جا بود كه فرزدق - شاعر دربار اشعار معروف خود را انشا كرد که طلیعه آن این است:
هذا الَّذى تعرف البطحا وطاته و البيت يعرفه و الحل والحرم
هذا ابن خير عباداللّه كلهم هذا التقى النقى الطاهر العلم
فرزدق گفت: هشام تو اين مرد را نمىشناسى ؛ در عوض، هم سرزمين بطها گامهاى او را مىشناسد و هم خانه خدا و حل و حرم او را مىشناسند. او فرزند بهترين بندگان خداست اشاره به پدر امام سجاد عليهالسلام او انسان منزه، پاكيزه و پاكدامن مشهورى است.
هذا ابن فاطمه ان كنت جاهله بجده انبيا اللّه قد ختموا
او فرزند فاطمه زهراست كه مقام نبوت و رسالت، به جد او ختم مىشود.
1- عمدة الطالب، ص 174.
2- سير اعلام النبلا، ج 4، ص 387، مختصر تاريخ دمشق، ج 17، ص 231.
3- سير اعلام النبلا، ج 4، ص 389.
4- سير اعلام النبلا، ج 4، ص 391.
5- مختصر تاريخ دمشق، ج 17، ص 238، حلية الاوليا، ج 3، ص 136.
6- مختصر تاريخ دمشق، ج 17، ص 239، كشف الغمّه، ج 78 حلية الاوليا، ج 3، ص 136.
7- مختصر تاريخ دمشق، ج 17، ص 244.
8- مختصر تاريخ دمشق، ج 17، ص 244.
9- سير اعلام النبلا، ج 4، ص 398.
10- سير اعلام النبلا، ج 4، ص 398.
11- تاريخ اسلام، ج 6، ص 438، سير اعلام النبلا، ج 4، ص 398 (با اندكى اختلاف).